Quantcast
Channel: یه دخترتنها
Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

Article 0

$
0
0

 
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها کی میدونه عشق چیه؟
هیچکس جواب نداد همه کلاس یک باره ساکت شدهمه به همدیگه نگاه میکردن
لنا یکی از بچه های کلاس اروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش
جمع شده بود.
لنا سه روز بود با کسی حرف نزده بودبغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید
بغض لنا ترکید وشروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و
گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز و پف کرده و صدای گرفته گفت: عشق؟
دوباره یه نیشخند زد و گفت:عشق...ببینم خانم معلم شما تا به حال کسی رو دیدی
که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد:خب نه الان دارم از تو میپرسم
لنا گفت:بچه ها بزارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک
کنیدنه معنی شفاهیشو از حفظ کنید.
و ادامه داد: من شخصی رو دوست داشتم و دارم . از وقتی که عاشقش شدم با
خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره به جز اون شخص دیگه ای
رو تو دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه.
گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوری که بالشم خیس می شد اما دوسش
داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کار...
من تا مدتی پیش نمیدونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون
حتی قبل از اینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود
اس ام اس بازیهای شبانه صحبتهای یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم
دیگه بودیم از ته قلب همدیگه رو دوست داشتیم و هر کاری برای هم میکردیم
من چند بار دستشو گرفتم ینی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق ینی توی
سرد ترین هوا با گرمی وجود دکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو
بخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هرکس به خاطرش بگزری
اون زمان خانواده ما زیاد با هم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت
ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم خیلی ناراحت شد فکر نمیکرد تو این مدت بین ما
چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم میخواست عشق منو بزنه ولی من
طاقت نداشتم نمیتونستم ببینم پدرم عشق منو میزنه رفتم جلوی دست پدرم
وگفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش میکنم بزار بره بعدس بهش اشاره کردم که برو
اون گفت لنا نه من نمیتونم بزارم که به جای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اون
طرف تر پرتاب کردم و گفتم به خاطر من برو ..و اون رفت و پدرم منو به رگبار کتک
بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو به خاطر راحتیش تحمل کنی.
بعد از این موضوع عشق من رفت ما به هم قول داده بودیم که کسی رو توی
زندگیمون راه ندیم اون رفت و از اون به بعد هیچ کس ازش خبر نداشت
اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود:لنای عزیز همیشه دوست
داشتم ودارم من تا اخرین ثانیه عمرم به عهدم وفا میکنم منتظرت میمونم شاید ما تو
این دنیا به هم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا به هم میرسن پس من زودتر میرم
و اونجا منتظرت میمونم خدا نگهدار گلم مواظب خودت باش دوت دار تو(ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کرد و گفت:خب خانم معلم گمان
میکنم جوابم واضح بود .
معلم هم که به شدت گریه میکرد گفت:اره دخترم میتونی بشینی.
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتند گریه میکردند
ناگهان در کلاس باز شد و ناظم مدرسه وارد شد و گفت:پدرومادر لنا اومدن دنبال لنا
برای مراسم ختم یکی از بستگان
لنا بلند شد و گفت چه کسی؟
ناظم جواب داد:نمیدونم یه پسر جوان
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت نا گهان روی
زمین افتاد و دیگه هم بلند نشد
اره لنای داستان ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمعنم اون دوتا تو اون دنیا
به هم رسیدن...
لنا همیشه این شعرو تکرار میکرد:
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟اغاز کسی باش که پایان تو باشد

Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

Latest Images

Trending Articles